وانیا، هدیه با شکوه خداوند

4 سالگی دخترجان

1393/10/18 8:01
نویسنده : مامان سمانه
711 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم، چهار سال از روزی که از وجودم جدا شدی و پا به دنیا گذاشتی می گذره... اون روز رو هیچوقت یادم نمیره... اصلا مگه میشه فراموش کرد.

 

فرشته ای که با اومدنش برکت رو به زندگیم آورد... ساعت 8 رفتم اتاق عمل اما توی انتظار بودم ساعت 9.30 دقیقه فراخوان شدم و کارهای مقدماتی عمل شروع شد... و تو فرشته مهربون من بالاخره ساعت 10.16 دقیقه شنبه 18 دی 1389 آسمون زندگیمون رو ستاره بارون کردی... توی شرایط سختی اومدی، زندگیمون هنوز رو روال نبود اما خدا روشکر تو و قدومت مبارک برکتهای زیادی رو واسم آوردی...

همون روز که به دنیا اومدی نامه ای رو که واسه کسر از خدمت بابا منتظرش بودیم بعد 5 ماه اومد و بابایی شما خدمتش تموم شد در حالی که 1 ماه اضافه خدمت کرده بود...

ساعت 12 از اتاق عمل بیرون اومدم و مادرجون و خاله جون و بابا پشت در اتاق عمل منتظر بودن البته مادرجون که از صبح بود و خاله جون هم از نورآباد خودش رو رسونده بود شما رو حدود نیم ساعت بعد تحویل دادن و آوردن تو اتاق. وقت ملاقات که شد اتاق پر جمعیت بود همه اومده بودن و کلی خوشحال بودن از اومدن این فرشته کوچولو...

خدا رو شاکرم به خاطر تمام لحظات شیرینی که با وجود تو و در کنار تو تجربه کردم...

شب که بیمارستان باید می موندم مادرجون و خاله لیلا پیش من بودند.. بابایی و دایی رضا اومدن، باباعلی هم طاقتش نگرفته بود و باز اومد یه سر بهمون زد و رفت... شب بهم پیامک زد و توی اون پیامک شکرانه وجود تو نوشته شده بود و خدا رو شکر کرده بود بابت وجود تو...

دختر نازم، نفس مامان تولدت مبارک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)