استخر...
روزهای گرم تابستون داره تموم میشه و ما هم سعی کردیم آخرین روز رو به بهترین نحو برای دخترک بگذره...
دیشب باباعلی تهران بود برای امور اداری، امروز ما و خاله لیلا همراه با مهسا جون و سایدا اینا رفتیم استخر مجموعه رخش...
دخترگلی موقع دوش گرفتن قبل استخر ی کم ناراحتی کرد چون می گفت آب سرده اما توی استخر و بازی خستگی ناپذیر... قربون چشمهای نازش بشم من دردش به جونم کللیییی خوش گذروند...
انشاله عکسها رو بعدا میزارم... ان شاله خدا بخواد جمعه راهی شمال هستیم و تا آخر هفته می مونیم.. بعد برگشتن گزارش تصویری سفر رو همراه با عکسهای گردش روز آخر تابستون میزاریم براتون...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی