وانیا، هدیه با شکوه خداوند

سرماخوردگي و حاضر جوابي

1392/7/9 19:29
نویسنده : مامان سمانه
442 بازدید
اشتراک گذاری
هستي من امروز سرماخورده و مريض شده... البته من و وانيا هردوتامون باهم... دارو بهش دادم بهتر شده... مدام ميره داروها رو مياره ميگه شربت بخوريم خوب بشيم، مامان آب بيار قرص بخوريم مريض نباشيم.

 

عصر داشت با اسباب بازيهاش بازي مي كرد رفتم بهش ميگم وانيا مامان بيا شير بخور كه زود حالت خوب شه ميگه نمي خورم خوب نمي شم... گفتم به جون مامان خوب ميشي قوي ميشي ميكروبها فرار ميكنندها. برميگرده بهم ميگه: شير بخورم خوب نميشم، بزرگ ميشم ميرم مدرسه.

من

 

 وانيا :  

 

   بله ديگه بچه هاي نسل جديدن ديگه...

 

پ.ن:

محبوب دلم، وانيا گل خوشگلم اين پندهاي مامان رو به ذهنت بسپار و در زندگي استفاده كن:

تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی، بدنت را عریان نکن.

هرگز چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمیفهمد گریان مکن.
قلبت را خالی نگاهدار و اگر روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن فقط یک نفر باشد و به او بگو كه: تو را کمتر از خدا و بیشتر از خودم دوست دارم زیرا به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز دارم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)