وانیا، هدیه با شکوه خداوند

دخترم زمان می گذرد

1392/11/27 0:00
نویسنده : مامان سمانه
341 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم، همین طور که زمان بر تو می گذرد نگاه کن، و خواهی دید که دنیا به بزرگی انتظار تو نیست.
آدم ها آنی که من همیشه قصه می کنم در گوشت نیستند
و تو از تماشای این همه تفاوت بین زیبایی و حقیقت متاثر یا شگفت زده خواهی بود؛
اما گلم، تو نخواه که حقیقت داشته باشی
بخواه که مثل اقلیت باشی
بخواه که عاطفه ی دیگران را به سلیقه ی خودت ارجح بدانی و البته که بلند پرواز و زیبایی طلب باشی، و آن قدر بزرگ که هیچ سنگی برای دست های دخترانه ات بزرگ باشد
بین بزرگ شدن ها و فهمیدن های زندگی، چیزهایی عوض می شود،
فراموش می شود،
نیست می شود.
من هرگز به تو نخواهم آموخت که خیلی زودتر از همسالانت وابسته به من نباشی؛
به تو یاد خواهم داد که دنیای زیبایی ها و کودکی هایت را چطور بزرگ و بزرگ تر کنی تا دوشادوش تجربه های تو آب دیده شود،
تا آن روزهای آدم بزرگ بودنت جایی باشد برای تویی که مثل همه نیستی؛ و به تو یاد خواهم داد که
شکست بخوری،
خرد شوی،
گریه کنی،
صبوری کنی،
فکر کنی
عادت کنی
و کم کم،
خوبِ همه شوی
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)