وانیا، هدیه با شکوه خداوند

شیرین کاریهای دخترک

1393/7/27 12:54
نویسنده : مامان سمانه
134 بازدید
اشتراک گذاری

مدتهاست از حرکات و رفتار نفس مامان ننوشتم. نمی دونم چرا نوشتنم نمیاد.... دختر نازم خیلی شیرین زبونه... تصمیم گفتم از این به بعد کارهاشو اینجا هم ثبت کنم البته اگه بتونم.

 

از شیرین زبونیهای دختر گلم:
- وانیا صدای بارون و رعد و برق که میاد میگه الان ابرها با هم تصادف کردن و بهم خوردن بارون شده صدا داده... قربون دختر باهوشم برم من...

- چند شب پیش داریم واسش تعریف می کنیم می گیم بچه که بودی این کارها رو انجام می دادی، میگه آخه اونموقع بچه بودم نمی فهمیدم...

- چندوقت پیش از این ظرفهای چینی واسه گل دختری خریدیم. اونوقت میاد ما رو دعوت می کنه (مامان، بابا دعوت من می شید؟) خونه اش و باهاشون ازمون پذیرایی می کنه و من و باباعلی هم سعی می کنیم آداب معاشرت رو از همین راه بهش نشون بدیم. مثلا دست خالی نمی ریم اتاقش، احوالپرسی و صحبت با مهمان و ...

- وانیا جونم الان چند وقتیه کلاس زبان میره (3 ماه). خدا رو شکر خیلی علاقه داره و عاشق کلاس و معلمشه. هر شب به عشق اینکه فردا کلاس زبان داره می خوابه و من باید یک پروسه رو طی کنم تا قانع باشه کلاس هر روز نیست... خدا روشکر کلمات و جملات رو خیلی خوب یاد می گیره...
الهی زنده باشی هستی مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)