تولد شش سالگی
شش سال پيش كه من بيستونه ساله بودم، در روز 18دیماه ساعت 10:16 دقیقه صبح خداوند به من معجزه اى داد كه با بودنش زنده بمانم و نفسم باشد.امسال تولد دخترکم بخاطر شروع امتحانات مامانش با یک هفته تاخیر توی سرزمین عجایب برگزار شد. قربون دخترم برم از 14 دی ماه شمارش معکوس واسه تولدش داشت اما با این حال اون یک هفته رو صبوری به خرج داد.
اي كاش همه مادران ديروز و امروز و فردا از اين نعمت بهرهمند باشند.
مامان نوشت:دخترکم هیجدهم دی ماه، سالروز میلاد تو بود و من هنوز همچون تمام سالهای گذشته در حیرتم از داشتنت .در کنار تمام داشته هایم ، تنها تو ، دلیل کافی خوشبختی منی.
شیرین من ! نمی دانم به چه زبانی، بابت تمام آنچه که با شکفتنت به من هدیه کردی سپاسگزار باشم . چشمها، گوشها، زبان و قلبی را که پیش از تو داشته ام، نه به یاد می اورم و نه می خواهم . با تو دوباره زاده شدم . تو به آن قالب گذشته من، روح بخشیدی . همین روحی که دیگران به خاطرش مرا "مادر " خطاب می کنند .