وانیا، هدیه با شکوه خداوند

عروسی

1395/2/29 19:06
نویسنده : مامان سمانه
733 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام خوبید؟

جونم براتون بگه ما هفته گذشته 25 اردیبهشت تهران عروسی پسر دایی بنده دعوت داشتیم. جمعه 24 صبح زود همراه باباعلی، وانیا، مامان، بابا و داداشم راه افتادیم به سمت تهران. به همدان که رسیدیم تصمیم گرفتیم بریم خونه پسر عموی پدر بنده... رفتیم انجا تا ساعت 4 موندگار شدیم. بقیه برادرها هم به ترتیب اومدن واسه دیدن پدرم و خانواده..

شب رسیدیم تهران رفتیم خونه خاله ام که حساااابی خوش گذشت... روز 25 ام هم ساعت 7 عصر رفتیم به سمت باغ عروسی... خیلی خوش گذشت مخصوصا که وانیا خانوم با مبین کلییی آتیش سوزوند و بازی کرد..

پسندها (3)

نظرات (1)

سما
6 خرداد 95 22:00
ماشاا...به دخترت سمانه جون...تا باشه عروسی و خوشی انشاا...
مامان سمانه
پاسخ
ممنون عزیزدلم... الهی آمین