وانیا، هدیه با شکوه خداوند

آخرین پست پاییز 1394

1394/9/29 17:56
نویسنده : مامان سمانه
958 بازدید
اشتراک گذاری

بوی یلدا را می شنوی؟
انتهای خیابان آذر ...
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان ...
 قراری طولانی
به بلندای یک شب....
شب عشقْ بازیِ برگ و برف...
پاییز
چمدان به دست ایستاده ...
عزم رفتن دارد....
آسمان بغض میکند ...
میبارد ...
خدا هم میداند
که عروس فصلها
چقدر دوست داشتنی‌ست ...
دقیقه ای بیشتر
مهلت ماندن میدهد ...
آخرین نگاه بارانی‌اش را
به درختان عریان میدوزد ...
دستی تکان میدهد ...
قدمی برمیدارد
سنگین و سرد

کاسه ای آب میریزم
پشت پای پاییز ...
و ...
تمام میشود ...
پاییز
ای آبستن روزهای عاشقی ...
رفتنت به خیر ...   سفرت بی خطر

پسندها (2)

نظرات (1)

جیگرطلا
5 دی 94 21:37
ادرس جدیدم